یکی از کارهای جالب و مفید درباره‌ی حکایات صوفیان و غالیان، یافتن الگوی جعل در آن‌ها است. معمولاً برای هر داستان صوفیانه و غالیانه، نظائری وجود دارد که کنار هم نهادن آن‌ها می‌تواند زوایای پنهانی را آشکار سازد. پیش‌تر نمونه‌هایی از این دست ارائه کرده‌ام. نمونه زیر هم اخیراً توجّه مرا جلب کرده است:

1. خواب ابن عربی درباره‌ی ابن حزم اندلسی

. رأیت النبی صلى اللَّه علیه و سلم فی المنام و قد عانق‏ أبا محمد ابن حزم المحدث فغاب الواحد فی الآخر فلم نر إلا واحدا و هو رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و سلم فهذه غایة الوصلة و هو المعبّر عنه بالاتحاد أی الاثنین عین للواحد ما فی الوجود أمر زائد. (الفتوحات المکیة، ج‏2، ص519)

(ترجمه: پیامبر (ص) را در خواب دیدم که ابامحمّد ابن حزم محدّث را در آغوش گرفته است؛ پس یکی در دیگری ناپدید شد پس تنها یک نفر را می‌دیدیم و آن رسول خدا (ص) بود و این نهایت پیوستگی است که از آن به اتّحاد تعبیر می‌شود یعنی دو چیز عین یک چیزند و در وجود امر زائدی نیست.)

ابومحمّد علی بن أحمد بن سعید بن حزم الاندلسی (348-456) هم‌وطن ابن عربی (اندلسی) و بر مذهب ظاهری بود. او مانند بسیاری از مردم اندلس هوادار بنی‌امیّة بود؛ به ویژه که جدّش یزید» آزادشده‌ی یزید بن ابی سفیان (برادر معاویه) بوده و خودش  مانند پدرانش مدّتی را در خدمتِ حاکمان اموی گذرانده‌ است. او را از شیعیان بنی‌امیّة به شمار آورده‌ و گفته‌اند به همه ملوک اموی ارادت داشت و به صحّت امامت آنان معتقد بود تا جایی که حتّی گروهی از اهل سنّت او را ناصبی دانسته‌اند. (نک: سیر اعلام النبلاء، ج18، صص184-213) با وجود شدّت تعصّب و قشری‌گری که ابن حزم داشت، مانند بسیاری از علمای مخالفین به فِسق و ملاهی دلبسته بود. ذَهَبی حکایتی از شاهدبازیِ ابن حزم آورده است. (نک: تاریخ الاسلام، ج30، ص416) علاقه‌اش به ساز و آواز او را بر آن داشت تا رساله‌ای در تجویز غنا نوشته و روایات حرمت غنا را تکذیب کند؛ تا آن جا که حدیثی از صحیح بخاری را در زمره موضوعات شمرده است. (نک: رسائل ابن حزم، ص432، رسالة فی الغناء الملهی أ مباح هو ام محظور) درباره‌ی عقاید و آراء فقهی ابن حزم همین قدر باید گفت که معجونی بوده است از انواع انحرافات. مانند بیشتر سنّیان معتقد به دیدار خدا با چشمِ سر در قیامت بود. (الفصل، ج1، ص248) شیعه را بدترین مخلوقات خدا می‌دانست. (الفصل، ج1، ص471) و درباره تفاضل صحابه دیدگاه عجیبی داشت و معتقد بود: برترین مردم پس از انبیاء، ن رسول خدا (ص) و پس از آنان ابوبکر است! (الفصل، ج1، ص469) ابوالعادیة، قاتل عمار بن یاسر را از اصحاب بیعت رضوان شمرده که خداوند در فضلشان آیه نازل کرده و معتقد است در قتل عمار پاداش برده است؛ زیرا اجتهاد کرده و مجتهد اگر خطا کند یک پاداش می‌برد! (الفصل،ج2، ص5) شدّت دشمنی او با شیعه خصوصاً در باب ذکر شنع الشیعة» نمود پیدا کرده است. (الفصل، ج2، ص17) علّامه امینی پاره‌ای از اباطیل او را نقد کرده است. (نک: الغدیر، ج‏1، ص 585 و ج3، ص134) از آن جا که انحرافات ابن حزم قابل شمارش نیست به همین چند مورد اکتفا می‌کنم و خواننده را به آثار متعدّد او ارجاع می‌دهم.

حال عاقل باید بنگرد که با چنین شخصیتی که ابن حزم داشته، چطور می‌توان رؤیای ابن عربی را باور کرد و او را متّحد با رسول اکرم (ص) دانست؟! عجب آن که ابن‌حزم که ابن عربی مدّعی اتحاد او با رسول خدا (ص) است- در موارد بسیار زیاد، مخالف عقائد ابن عربی است. برای نمونه منکر زنده بودن خضر است (الفصل، ج2، ص18 و 19) در حالی که ابن عربی مدّعی دیدار با خضر شده است. (الفتوحات المکیة، ج‏1، ص186)

2. روایت محمّدتقی مامقانی

محمّدتقی مامقانی مشهور به نیّر تبریزی از بزرگان شیخیّه بوده و کتابش صحیفةالأبرار آکنده از روایات دروغ و غالیانه است؛ از جمله روایتی که از پدر خود آورده است:

سمعت أبی -رحمه الله- یروی عن الجابر بن عبدالله الأنصاری قال: کنّا عند النبی -صلّی الله علیه و آله- إذ دخل علی بن أبی طالب -علیه السّلام- فقرّبه النّبیّ (ص) فتعانقا، حتی أنهما صارا شخصاً واحداً، فتفقّدنا امیرالمومنین (ع) فلم‌ نجد له عیناً و لا اثراً فزدنا تعجبا، فقلنا: یا رسول الله ما الذی جری لابن عمک و ما نراک الا وحدک؟  فتبسم النبیّ و قال: یا قوم أما سمعتم منی انا و علی من نور واحد و لما تعانقنا اشتاق هو الی المنزل الاول من نورنا، فامتزج نوره بنوری حتی بقینا شخصا واحدا کما ترون، قال: فلما سمعنا ما قال النبی (ص) رعبت قلوبنا و اصفرت وجوهنا، و قد طالت غیبۀ امیرالمومنین فقالوا: یا رسول الله بحقّ من أرسلک بالحق إلّا ما اخبرتنا کیف صار علیّ فاحضره إلینا حتی یزول الشکّ من قلوبنا، فقال علیّ منّی و أنا من علیّ، فرأینا قد جلّله العرق فظهر من جبهته مصباح من نور حتی ظننّا أنه نار قد عمّت المشارق و المغارب، فاشتدّ فزعنا حتی ظننّا أنا کلّنا نحترق و أهل الارض کلّهم یحترقون من نور ذلک المصباح، فلمّا رای النبیّ (ص) حالنا صرخ صرخةً و قال: أین قیّوم الأملاک؟ أین مدبّر الأفلاک؟ أین مبدع الکائنات؟ أین حقیقۀ الموجودات؟ أین عالم الغیب و المکاشفات؟ أین الصّراط المستقیم و بغضه عذابٌ الیم؟ أین أسد الله؟ أین الذی دمه دمی، و لحمه لحمی، و روحه روحی؟ أین الامام الهمام؟ قال: فإذا بصوت علیٍّ ینادی: لبّیک لبّیک یا سیّد البشر، فلما سمعنا صوته جعلنا ننظر إلیه من این یظهر، و إذا به قد ظهر من جنبِ النبیّ الأیمن و هو یقول: لبّیک لبّیک. قال جابر: لمّا غاب علیّ فی النبیّ (ص) و ظهر منه سألته: کیف دخوله و خروجه منک یا رسول الله؟ قال: فقال: یا جابر إن غیبۀ علیّ کانت أمرا یعلمه الله، و هو أنه لمّا التصق صدره بصدری و امتزج لحمه بلحمی و دمه بدمی و نوره بنوری کما کنّا فی موطننا الأوّل قبل هذه الهیاکل البشریۀ، حتی صرنا هناک کذلک شخصاً واحداً بإذن الله تعالی. (صحیفة الابرار، ج3، صص275-277، دار المحجة البیضاء، بیروت، لجنة النور الازهر)

اجمالاً معلوم است که این حکایت از جعلیّات غلات و مفوّضه است و خصوصاً جملات أین مدبّر الأفلاک؟ أین مبدع الکائنات؟» بر این معنا شهادت می‌دهد. هر چند مامقانی سندی برای این روایت نیاورده، بعید به نظر می‌رسد که خودش یا پدرش آن را جعل کرده باشند. اگر مامقانی اطّلاعات بیشتری درباره منبع روایت داده بود، شاید می‌توانستیم تعیین کنیم که متعلّق به کدام یک از فرق غلوّ است.

الگوی مشترک

این دو حکایت متعلّق به دو مشرب متفاوت است. از تصوّف ابن عربی تا مسلک غلوّ راه بسیاری است؛ با این حال طرح کلّی هر دو یکی است: امیرالمؤمنین (ع)/ابن حزم، پیامبر اکرم (ص) را در آغوش می‌گیرد و در این هنگام از شدّت اتّصال و اتّحاد در پیامبر (ص) ناپدید می‌شود.

به احتمال زیاد اگر در منابع غلوّ و تصوّف جستجو شود داستان‌های دیگری نیز پیدا شود که بر پایه‌ی همین طرح ساخته شده‌اند.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها