از ذریح بن محمد بن یزید المحاربی روایت است که امام صادق (ع) فرمود:

در خانه‌ بودم؛ ناگهان سواره نظام و نیروهای امنیتی خانه را محاصره کردند و از دیوارها به داخل خانه ریختند. خانواده و اطرافیانم [از ترس] پراکنده شدند [و مرا تنها گذاشتند]. [چون مریض بودم و می‌بایست مرا با محمل ببرند] مأموران، به بیگاری کشیدن از مردم اقدام کردند [تا مجبورشان کنند بدون مزد مرا ببرند] گفتم: از مردم بیگاری نکشید؛ بلکه عده‌ای را اجیر کنید و من پرداخت مزدشان را از مال خود تضمین می‌کنم. پس مرا بر محملی نشاندند و در حالی که دور تا دورم را محاصره کرده بودند، بردند. یکی از خویشانم آمد و گفت: برای تو مشکلی نیست؛ فقط [حاکم مدینه] می‌خواهد از تو درباره یحیی بن زید» پرس‌وجو کند. وقتی مرا بر او [حاکم مدینه] وارد کردند؛ گفت: اگر می‌دانستیم در چنین وضعیت [جسمی] قرار داری؛ به دنبالت نمی‌فرستادیم. فقط می‌خواهیم درباره‌ی یحیی بن زید از تو پرس و جو کنیم. گفتم: از زمانی که از این جا رفته، او را ندیده‌ام [و اطّلاعی ندارم]. [حاکم مدینه] گفت: او را برگردانید. پس مرا به خانه برگرداندند.

جعفر، عن ذریح، عن أبی عبد الله علیه السلام، قال: کنت فی منزلی، فما شعرت‏ إلا بالخیل‏ و الشرطة  قد أحاطوا بالدار، قال: فتسوروا علیّ، قال: فتطایر أهلی و من عندی، قال: فأخذوا یتسخرون الناس، قلت: لا تسخروهم و استأجروا علی فی مالی، قال: فحملونی فی محمل و أحاطوا بی، فأتانی آت من أهلی فقال: إنه لیس علیک بأس، إنما یسألک‏ عن یحیى بن زید، قال: فلما أدخلونی علیه، قال: لو شعرنا أنک بهذه المنزلة، ما بعثنا إلیک، إنما أردنا أن نسألک عن یحیى بن زید، فقلت: ما لی به عهد قد خرج من هاهنا قال: ردوه، فردونی. (کتاب محمد بن المثنی الحضرمی-الأصول الستة عشر، ص265- نشر دارالحدیث)

 

توضیحات: 

1. ظاهراً ما لی به عهد قد خرج من هاهنا»، تصحیف ما لی به عهد مذ (منذ) خرج من هاهنا» است که با سیاق لفظ سازگارتر است. هر چند دقیقاً نمی‌دانیم این بازجویی در چه زمانی صورت گرفته است؛ ولی احتمال دارد پس از گریختن یحیی از عراق، این عملیات صورت گرفته باشد. ظاهراً یحیی بن زید (پسرعموی امام) پیش از قیام زید تحت تعقیب نبوده و پس از قیام زید و شهادتش نیز از کوفه به سوی خراسان گریخته و به مدینه نیامده است؛ بنابراین به احتمال زیاد معنای جمله این است که از زمانی که یحیی بن زید از مدینه بیرون رفته، دیگر ملاقاتش نکرده‌ام و اطّلاعی از او ندارم. 
2. از ظاهر روایت برمی‌آید که امام در آن زمان بیمار بوده و می‌بایست ایشان را با محمل ببرند. در روایت تصریح نشده که امام را پیش چه کسی بردند؛ ولی از سیاق برمی‌آید که ایشان را نزد حاکم یا یکی از نزیکانش برده باشند. هر چند داستان به صورت خلاصه و مجمل بیان شده؛ ولی آن چه در ترجمه ذکر شد، نزدیک‌ترین و درست‌ترین برداشت به نظر می‌رسد.
3. بیگاری کشیدن از مسلمانان، یکی از ناپسندترین ستم‌ها و گناهان است تا جایی که پیامبر (ص) در هنگام وفات خود به امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: یَا عَلِیُّ . لَا سُخْرَةَ عَلَى مُسْلِمٍ.» ای علی!. هیچ مسلمانی را نباید به بیگاری گرفت. (تهذیب الأحکام، ج‏7، ص154) التسخیر» یعنی کسی را بدون مزد به کاری واداشتن و السخرة» اسم آن است. (الصحاح، ج‌2، ص680 و.) امیرالمؤمنین علیه السّلام گوش شنوا بود (الحاقة، 12)؛ این وصیّت را شنید و ارج نهاد: . عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَکْتُبُ إِلَى عُمَّالِهِ لَا تُسَخِّرُوا الْمُسْلِمِینَ [فتذلّوهم].» امیرالمؤمنین علیه السّلام به کارگزاران خود می نوشت: مسلمانان را به بیگاری نگیرید [که در این صورت آنان را خوار کرده اید.]. (نوادر الاشعری، ص164- الکافی، ج‏5، ص284)

روایت ذریح نیز نشان‌دهنده‌ی شدّت حساسیّت امام صادق (ع) در این باره است؛ تا جایی که حتّی حاضر نشد، برای بردن او به نزد حاکم، مردم را به بیگاری بکشند و پرداخت مزد را از جیب خود تضمین کرد؛ با این که اساساً ربطی به ایشان نداشت و گناهش بر گردن حاکم و عمّالش بود. این داستان در عین حال که پستی و لئامت حکومت را به خوبی نشان می‌دهد؛ از کرامت نفس، دلسوزی و تقوای بی‌نظیر امام صادق (ع) نیز حکایت می‌کند.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها